تاریخ نظریه : 1396/03/10 | شماره نظریه : 7/96/593

جزئیات نظریه
شماره نظریه : 7/96/593
شماره پرونده : 96-26-241
تاریخ نظریه : 1396/03/10

استعلام :
نظریه مشورتی اداره کل حقوقی قوه قضاییه :

الف-اولاً  هرچند به تصريح تبصره يك ماده 3 قانون نحوه اجراي محكوميت هاي مالي مصوب 23/3/1394 ابلاغ واقعي به كفيل يا وثيقه گذار ضرورت دارد ولكن با توجه به قسمت اخير تبصره ياد شده كه مقررات مربوط به قرارهای تأمین مزبور و از جمله دستور ضبط وثيقه يا اخذ وجه­الكفاله را تابع قانون آيين دادرسي كيفري دانسته است، بنابراين درصورتی كه به دلايلي نظير عدم اعلام تغيير نشاني از سوي كفيل يا وثيقه گذار و ساير موارد مذكور در ماده 231 قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1392، امكان ابلاغ واقعي به كفيل يا وثيقه گذار وجود نداشته باشد، ابلاغ قانوني اخطاريه براي ضبط وثيقه يا اخذ وجه الكفاله كافي است. ثانیاً با عنایت به اینکه مطابق ذیل ماده 230 قانون آیین دادرسی کیفری مصوب 1392، دستور دادستان پس از قطعیت بدون صدور اجرائیه و مطابق مقررات اجرای احکام مدنی اجرا می­شود و با عنایت به اینکه برابر ذیل تبصره 1 ماده 3 قانون نحوه احرای   محکومیت­های مالی مصوب 1394، مقررات راجع به دستور ضبط وثیقه یا وجه الکفاله تابع قانون آیین دادرسی کیفری است، بنابراین لازمه اجرای دستور استیفای محکوم­به و هزینه­های اجرایی از محل وثیقه یا وجه الکفاله، قطعیت آن است. لذا در فرض سوال، پس از انقضای مهلت ده روزه و عدم تجدید نظرخواهی کفیل یا وثیقه گذار، دستور مزبور بدون نیاز به صدور اجرائیه وفق مقررات قانون اجرای احکام مدنی اجرا می­گردد.

ب- اولاً با عنایت به تبصره 1 ماده 3 قانون نحوه اجرای محکومیت­های مالی مصوب 1394، در صورت

  رد دعوای اعسار به کفیل یا وثیقه گذار، ابلاغ می­شود که ظرف مدت بیست روز پس از ابلاغ واقعی نسبت به تسلیم محکوم­علیه اقدام کند. در صورت عدم تسلیم ظرف مدت مذکور نسبت به استیفای محکوم­به و هزینه­های اجرایی از محل وثیقه یا وجه الکفاله اقدام می­شود. بنابراین به نظر می­رسد که در فرض سوال امکان صدور دستور جلب محکوم­علیه وجود دارد و هدف مقنن از الزامی دانستن معرفی کفیل یا ایداع وثیقه معتبر و معادل محکوم­به برای آزادی محکوم­علیه در تبصره 1 ماده 3 یاد شده ایجاد تضمین و اطمینان برای دسترسی به محکوم­علیه و یا وصول محکوم­به است نه اینکه پرداخت محکوم­به بر عهده کفیل یا وثیقه گذار گذارده شود. به عبارت دیگرمقنن با وضع این تبصره به دنبال تغییر اصل استیفای محکوم­به از اموال محکوم­علیه نبوده است. بدیهی است در صورت وصول محکوم­به از محل تأمین اخذ شده، وصول مجدد آن از محکوم­علیه منتفی است.

ثانیاً با عنایت به ذیل تبصره یک ماده‌ی 3 قانون صدرالذکر، که نحوه صدور قرار‌های تأمینی مزبور، مقررات اعتراض نسبت به دستور دادستان و سایر مقررات مربوط به این دستورها، تابع قانون آیین دادرسی کیفری دانسته شده و نظر به ملاک ماده‌ی 500 قانون آیین دادرسی کیفری 1392 که امکان صدور دستور جلب محکوم‌علیه، همزمان با صدور اخطاریه به کفیل برای تسلیم محکوم‌علیه را تجویز نموده است، به نظر می‌رسد که در فرض سوال، امکان صدور دستور جلب محکوم‌علیه، هم زمان با اقدامات اجرایی مربوط به اخذ وجه‌الکفاله و استیفای محکوم‌به از آن، نیز وجود دارد.

منبع: مشاهده